Google PageRank Checker Powered by  MyPagerank.Net
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند جویای دانش را دوست می دارد ونیز فرشتگان و پیامبران او. [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :7
کل بازدید :32616
تعداد کل یاداشته ها : 18
103/2/8
5:36 ص

ملت پرستى در عصر حاضر
یکى از مسائلى که در قرن حاضر مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است مسأله «ملیت» است. در این روزها بسیارى از ملل عالم از جمله مسلمانان ایرانى و غیرایرانى به این مسأله توجه خاصى پیدا کرده‏اند و حتى برخى از آنان به قدرى در این مسأله غرق شده‏اند که حد و حسابى براى آن نمى‏توان قائل شد.
حقیقت این است که مسأله ملیت پرستى در عصر حاضر براى جهان اسلام مشکل بزرگى به وجود آورده است. گذشته از اینکه فکر ملیت پرستى برخلاف اصول تعلیماتى اسلامى است (زیرا از نظر اسلام همه عنصرها على السّواء هستند) این فکر مانع بزرگى است براى وحدت مسلمانان.
چنانکه مى‏دانیم جامعه اسلامى از ملل مختلفى تشکیل شده است و در گذشته، اسلام از ملل مختلف و گوناگون یک واحد به وجود آورد به نام جامعه اسلامى. این واحد اکنون نیز واقعاً وجود دارد؛ یعنى واقعاً در حال حاضر یک واحد بزرگ هفتصد میلیونى «1» وجود دارد که فکر واحد و آرمان واحد و احساسات واحد دارد و همبستگى نیرومندى میان آنان حکمفرماست. هر اندازه جدایى میان آنهاست مربوط به خود آنان نیست، مربوط به حکومتها و دولتها و سیاستهاست، و در قرون‏
__________________________________________________
 (1). [این رقم مربوط به زمان نگارش کتاب است.]
                      
جدید قدرتهاى اروپایى و آمریکایى عامل اساسى این جدایى هستند. با همه اینها، هیچ یک از این عاملها نتوانسته است اساس این وحدت را که در روح مردم قرار دارد از بین ببرد. به قول اقبال لاهورى:
         امر حق را حجت و دعوى یکى است             خیمه‏هاى ما جدا دلها یکى است‏
          از حجاز و چین و ایرانیم ما                         شبنم یک صبح خندانیم ما
 افرادى از همین واحد، همه ساله یک اجتماع تقریباً یک میلیون و نیم نفرى را در مراسم حج تشکیل مى‏دهند.
اما از این طرف، فکر ملیت پرستى و نژادپرستى فکرى است که مى‏خواهد ملل مختلف را در برابر یکدیگر قرار دهد. این موج در قرون اخیر در اروپا بالا گرفت.
شاید در آنجا طبیعى بود، زیرا مکتبى که بتواند ملل اروپا را در یک واحد انسانى و عالى جمع کند وجود نداشت. این موج در میان ملل شرقى به وسیله استعمار نفوذ کرد. استعمار براى اینکه اصل «تفرقه بینداز و حکومت کن» را اجرا کند، راهى از این بهتر ندید که اقوام و ملل اسلامى را متوجه قومیت و ملیت و نژادشان بکند و آنها را سرگرم افتخارات موهوم نماید؛ به هندى بگوید تو سابقه‏ات چنین است و چنان، به ترک بگوید نهضت جوانان ترک ایجاد کن و «پان ترکیسم» به وجودآور، به عرب- که از هر قوم دیگر براى پذیرش این تعصبات آماده‏تر است- بگوید روى عروبت و «پان عربیسم» تکیه کن، و به ایرانى بگوید نژاد تو آریاست و تو باید حساب خود را از عرب که از نژاد سامى است جدا کنى.
فکر ملیت و تهییج احساسات ملى احیاناً ممکن است آثار مثبت و مفیدى از لحاظ استقلال پاره‏اى از ملتها به وجود آورد ولى در کشورهاى اسلامى بیش از آنکه آثار خوبى به بار آورد، سبب تفرقه و جدایى شده است. این ملتها قرنهاست که این مرحله را طى کرده‏اند و پا به مرحله عالیترى گذاشته‏اند. اسلام قرنهاست که وحدتى بر اساس فکر و عقیده و ایدئولوژى به وجود آورده است. اسلام در قرن بیستم نیز نشان داده است که در مبارزات ضداستعمارى مى‏تواند نقش قاطعى داشته باشد.
در مبارزاتى که در قرن بیستم به وسیله مسلمانان بر ضد استعمار صورت گرفت و منتهى به نجات آنها از چنگال استعمار شد، بیش از آنکه عامل ملیت تأثیر داشته باشد عامل اسلام مؤثر بوده است از قبیل مبارزات الجزایر، اندونزى،کشورهاى عربى و پاکستان.
آرى، این ملتها قرنهاست نشان داده‏اند که با انگیزه فکرى و اعتقادى و براساس یک ایدئولوژى مى‏توانند وحدت به وجود آورند و قیام کنند و خود را از چنگال استعمارگران نجات دهند. سوق دادن چنین مردمى به سوى عامل احساس ملیت حقاً جز «ارتجاع» نامى ندارد.
به هر حال موج عنصرپرستى و نژادپرستى که سلسله جنبان آن اروپاییان‏اند مشکل بزرگى براى جهان اسلام به وجود آورده است. مى‏گویند علت اینکه مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادى ملیت خود را مخفى مى‏کرد این بود که نمى‏خواست خود را به یک ملت معین وابسته معرفى کند و احیاناً بهانه‏اى به دست استعمارچیان بدهد و احساسات دیگران را علیه خود برانگیزد.
ما به حکم اینکه پیرو یک آیین و مسلک و یک ایدئولوژى به نام اسلام هستیم که در آن عنصر قومیت وجود ندارد، نمى‏توانیم نسبت به جریانهایى که بر ضد این ایدئولوژى تحت نام و عنوان ملیت و قومیت صورت مى‏گیرد بى‏تفاوت بمانیم.
همه مى‏دانیم که در این اواخر افرادى بیشمار تحت عنوان دفاع از ملیت و قومیت ایرانى مبارزه وسیعى را علیه اسلام آغاز کرده‏اند «1» و در زیر نقاب مبارزه با عرب و عربیت مقدسات اسلامى را به باد اهانت گرفته‏اند.
آثار این مبارزه با اسلام را که در ایران در کتابها، روزنامه‏ها، مجلات هفتگى و
__________________________________________________
 (1). مسأله قومیت و ملیت پرستى در کشورهاى عربى نیز روزبه روز بالا مى‏گیرد، به طورى که گروه بیشمارى از مردم این کشورها با آنکه مسلمان هستند، با تعصب خاصى تنها به جنبه عربیت خود تکیه مى‏کنند، و این خود همچنانکه مى‏دانیم نوعى مبارزه است با مقیاسهاى وسیع اسلامى که تنها به جنبه‏هاى انسانى و معنوى متکى است. نیز همان‏طور که مى‏دانیم زیان این کار در درجه اول متوجه خودشان گردیده است و با آنهمه کثرت جمعیت و مصالح جنگى نتوانسته‏اند با اسرائیلیها برابرى نمایند. و بدون شک اگر اعراب به نیروى مذهبى خود تکیه مى‏کردند، هرگز دچار چنین شکستى نمى‏شدند. یکى از نویسندگان پاکستانى نوشته بود: در جنگ ژوئن اعراب و اسرائیل، نیروى مذهبى یعنى صهیونیسم بر نیروى قومیت غلبه کرد. اگرچه در این بیان نوعى اغراق و مبالغه وجود دارد یعنى عامل مذهب را در صهیونیسم زیاد دخالت داده است (زیرا در قوم یهود همیشه نژاد بر مذهب غلبه داشته و دارد) ولى از آن جهت که اتکاء بى‏معنى اعراب را بر عربیت تخطئه مى‏کند صحیح است.
در سال گذشته (سال 1387 قمرى) که به حج مشرف بودیم، در مؤتمر «رابطة العالم الاسلامى» یکى از دانشمندان عرب سخنرانى بلیغى کرد و در ضمن سخنرانى فریاد مى‏زد: «واللَّه لم یدخل الاسلام المعرکة قط» به خدا قسم که در این مبارزه اصولًا پاى اسلام داخل نشده بود، اسلام هرگز وارد معرکه نشد، اسلام نبود که با اسرائیل مى‏جنگید، عربیسم بود که با صهیونیسم مى‏جنگید.
 --------------------------------------------------------------------------------------------------
غیره مى‏بینیم نشان مى‏دهد یک امر اتفاقى و تصادفى نیست، یک نقشه حساب شده است و منظورى در کار است.
تبلیغات زرتشتى‏گرى نیز که این روزها بالا گرفته و مد شده، یک فعالیت سیاسى حساب شده است. همه مى‏دانند که هرگز ایرانى امروز به دین زرتشتى برنخواهد گشت، تعالیم زرتشتى جاى تعالیم اسلامى را نخواهد گرفت، شخصیتهاى مزدکى و مانوى و زرتشتى و همه کسانى که امروز تحت عنوان دروغین ملى معرفى مى‏شوند و هیچ صفت مشخصه‏اى جز انحراف از تعلیمات اسلامى نداشته‏اند- خواه آنکه رسماً به نام مبارزه با اسلام فعالیت کرده باشند یا مبارزه با قوم عرب را بهانه قرار داده باشند- هرگز جاى قهرمانان اسلامى را در دل ایرانیان نخواهند گرفت، هرگز المقنّع و سِنباد و بابک خرّم دین و مازیار جاى على بن ابیطالب و حسین بن على و حتى سلمان فارسى را در دل ایرانیان نخواهند گرفت. اینها را همه مى‏دانند.
ولى در عین حال جوانان خام و بى‏خرد را مى‏توان با تحریک احساسات و تعصبات قومى و نژادى و وطنى علیه اسلام برانگیخت و رابطه آنان را با اسلام قطع کرد؛ یعنى اگرچه نمى‏شود احساسات مذهبى دیگرى به جاى احساسات اسلامى نشانید، ولى مى‏شود احساسات اسلامى را تبدیل به احساسات ضد اسلامى کرد و از این راه خدمت شایانى به استعمارگران نمود. لهذا مى‏بینیم افرادى که بکلى ضد دین و ضدمذهب و ضدخدا هستند، در آثار خود و نوشته‏هاى پوچ و بى‏مغز خود از زرتشتى‏گرى و اوضاع ایران قبل از اسلام حمایت مى‏کنند. هدفشان روشن و معلوم است.
ما مى‏خواهیم در این بحث خود با همان منطقى که این افراد به کار مى‏بندند وارد بحث شویم یعنى منطق ملیت و احساسات ملى و ناسیونالیستى؛ آرى با همین منطق، هرچند توجه داریم که به قول اقبال پاکستانى «ملت پرستى، خود نوعى توحش است»؛ توجه داریم که احساسات ملى تا آنجا که جنبه مثبت داشته باشد و نتیجه‏اش خدمت به هموطنان باشد قابل توجه است ولى آنجا که جنبه منفى به خود مى‏گیرد و موجب تبعیض در قضاوت، در دیدن و ندیدن خوبیها و بدیها، و در جانبدارى‏ها مى‏شود ضد اخلاق و ضد انسانیت است؛ توجه داریم که منطق عالیترى از منطق احساسات ملى و ناسیونالیستى وجود دارد که طبق آن منطق، علم و فلسفه و دین فوق مرحله احساسات است. احساسات قومى و غرورهاى ملى در هر کجا مطلوب باشد، در جستجوهاى علمى و فلسفى و دینى مطلوب نیست. یک مسأله علمى یا یک نظریه فلسفى یا یک حقیقت دینى را هرگز به دلیل اینکه ملى و وطنى است نمى‏توان پذیرفت، همچنانکه به بهانه اینکه بیگانه و اجنبى است نمى‏توان نادیده گرفت و رد کرد. راست گفته آن که گفته است: «علم و دین و فلسفه وطن ندارد، همه جایى و همگانى است»، همچنانکه رجال علم و رجال دین و رجال فلسفه نیز وطن ندارند، جهانى مى‏باشند، به همه جهان تعلق دارند، همه جا وطن آنهاست و همه جهانیان هموطن آنها هستند. آرى همه اینها را مى‏دانیم.
اما ما فعلًا به این منطق عالى عقلى و انسانى کارى نداریم. مى‏خواهیم با همان منطق احساساتى که شایسته انسانهاى تکامل نیافته است وارد بحث شویم.
مى‏خواهیم ببینیم با منطق احساسات ملى، آیا باید اسلام را امرى خودى به شمار آوریم یا امرى بیگانه و اجنبى؟ آیا با مقیاس ملیت، اسلام جزء ملیت ایرانى است و احساسات ناسیونالیستى ایرانى باید آن را در بر گیرد یا خارج از آن است؟.
از این رو باید بحث خود را در دو قسمت ادامه دهیم: اول درباره مقیاس «ملیت»؛ یعنى ملاک اینکه چیزى را جزء ملیت یک قوم یا خارج از ملیت یک قوم قرار دهیم چیست؟ قسمت دوم درباره اینکه طبق این مقیاس، آیا اسلام از نظر ملیت ایرانى یک امر «خودى» است یا یک امر بیگانه و اجنبى؟ در واقع بحث ما کبرایى دارد و صغرایى؛ قسمت اول کبراى بحث است و قسمت دوم صغراى بحث.
ضمناً مقایسه‏اى نیز از این جهت میان اسلام و زرتشتى‏گرى به عمل خواهد آمد؛ معلوم خواهد شد که با معیارها و مقیاسهاى ملى، آیا اسلام بیشتر جنبه ملى ایرانى دارد یا زرتشتى‏گرى؟


92/4/12::: 11:35 ص